آروینآروین، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

آروین من

اورژانس

1- یکشنبه: با سرعت داره از کوچه پس کوچه ها یا همون راه میانبر می ره تا به نزدیکترین بیمارستان برسیم. من به اندازه بابا استرس ندارم و همش اونو به خونسردی دعوت می کنم. اما این مسیر و کوچه ها منو یاد 12 روزگیت می اندازه. اون روز نحس . اشک تو چشمام جمع میشه و از یادآوریش قلبم درد می گیره. نکنه امشب مثل اون روز باشه......... سعی می کنم اشکا رو یه جوری قورت بدم چون بابا بدجوری دستپاچه شده. خودمو جمع می کنم و بهش اخطار می دم که درست رانندگی کنه چون چند دقیقه دیرتر رسیدن تفاوتی توی اصل ماجرا نمی کنه. اونم که نزدیکه ما رو بکنه زیر تریلی قبول می کنه.... بیمارستان، اورژانس، عکس، کاغذ علائم هشداردهنده و 48 ساعت مراقبت و نگرانی مادر و پدر ... همه بخاطر ا...
13 بهمن 1391

تفلد تفلد تفلدت مبارک

فکر می کنم از نظر بچه ها قشنگترین قسمت تولد کیک بریدن و کادو گرفتنه. تو هم برای اولین بار موقع عکس گرفتن مثل آقاها تحمل کردی، شیک نشستی و کراواتت رو که ازش می دونم خوشت نمیاد با قول باز کردن کادوها گذاشتی سرجاش بمونه. به احترام خانواده و دوستای بامحبتون دوست دارم این پست فقط به زحمت اونا اختصاص داشته باشه. چون مطمئنم که ساعتها وقت گذاشتن و همینطور هزینه تا این کادوهای باارزش رو برات تهیه کردن. از همگی سپاسگزاریم و امیدواریم این محبت های بی پایانشون رو روزی بتونیم جبران کنیم. از بزرگتر به کوچکتر می نویسم. مامانی فرخنده و بابایی داریوش: سکه ( همیشه ما رو شرمنده می کنن. دستشون درد نکنه)+ شیرینی + یه سوپرایز فوق العاده از مامان بزرگت در شب ج...
1 بهمن 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آروین من می باشد